بدون عنوان
تابستان، اوقات فراغت و روزهای بیقراری آقا سروش!
اپیزود اول:
سروش: مامان بگو من چکار کنم؟
مامان: عزیزم تو رو کلاس زبان میبرم
سروش: نه! نه! حوصله ندارم
مامان: خوب عزیرم هر ورزشی دوست داری ثبت نامت میکنم
سروش مثلاً چی؟
مامان: مثلاً: ژیمناستیک، تکواندو، کاراته، شنا
سروش: آره! مامان آره! فقط شــــــــــــــنا !
اپیزود دوم:
آقاسروش پس از مراحل ثبت نام و آشنایی با مربی شنا؛
جلسهی اول- مربی شنا: چون جلسهی اول فقط باید با آب آشنا بشه و فقط مقداری آبتنی کنه.
جلسه دوم: متوجه زخم کوچکی در شست پای آقا سروش شدیم با مربی در میان گذاشتیم ایشون هم تایید کرد که بقیهی بچهها نیز همینجوری شدن.
جلسه سوم: مربی تماس گرفت و گفت تا اطلاع ثانوی و مشخص شدن علت زخم پای بچهها و همچنین تعویض و کلرزنی مجدد آب استخر آموزش شنا به تأخیر افتاده است.
اپیزود سوم:
استخر تمیز و آماده شده و از دو روز دیگه آموزش شنا شروع می شه. آقا سروش هم لحظهشماری میکنه و ثانیه گرد و دقیقهگردهای ساعت رو نگاه میکنه و مدام میپرسه تا پس فردا چند ساعت طول می کشه و این مدت رو باید خدمت آقا ریزتر کنیم و به عرض ایشان برسانیم که چند ثانیه میشود... خلاصه ماییم و ثانیهشماری آقا سروش..
تا بعد...